آدرس وبسایت اصلی
ایمیل من:
sina@number3.ir
روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرد. شیوانا همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند.
اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت. سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می زند خودش را ترساند و ترس شدیدی را بر تیم حاکم کرد.
شیوانا با خوشحالی گفت که زمان شکار پلنگ فرا رسیده است و امشب حتما پلنگ خودش را نشان می دهد. ازقضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شکارچیان نشان داد و با زخمی کردن جوانی که به شدت می ترسید، سرانجام با تیر های بقیه از پا افتاد.
یکی از جوانان از شیوانا پرسید: چه چیزی باعث شد شما رخ نمایی پلنگ را پیش بینی کنید؟ در حالی که شب های قبل چنین چیزی نمی گفتید!؟
شیوانا گفت: ترس جوان و باور او که پلنگ دارای قدرت جادویی است باعث شد پلنگ احساس قدرت کند و خود را شکست ناپذیر حس کند. این ترس ها و باورهای ترس آور و فلج کننده ما هستند که باعث قدرت گرفتن زورگویان و قدرت طلبان می شوند. پلنگ اگر می دانست که در تیم شکارچیان کسانی حضور دارند که از او نمی ترسند هرگز خودش را نشان نمی داد!
طنز: مادر زن و دامادها
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود، که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! ازطرف پدر زنت».
میگم يه وقت زشت نباشه !!
.
.
.
.
.
.
.
به جاي " دست تقدير " همش " شصت تقدير " رو به ماست ...!! :|
تا2 تومن خطمو شارژ میکنم این ایرانسل100تا مسابقه طراحی میکنه که اون2تومنو از چنگم در بیاره!!!!!!!
ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺑﺒﯿﻨﯽ؟
.
.
.
.
.
.
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﺭ ﻧﺪﯾﺪﯼ؟
ﯾﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭ
ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺑﺒﯿﻨﯽ؟
ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ ﺩﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
ﺗﻮ ﻏﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺑﯿﺘﺮﺑﯿﺘﻪ ﺩﺭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﻨﺤﺮﻑ!!
بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم: خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم…هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!
انشالا بعد از عاشورا تاسوعا و تعطیلی ها یه حال کلی به:
سایت
وبلاگ
خودم
زندگیم
و.......
میدم و از این یکنواختی در میام
شب همی خوش
التماس دعا
یا علی
عاشورای حسینی، روزی که در آن ندای "هل من ناصر" حسین(ع) در تمام جغرافیای عالم و به وسعت همه ی تاریخ، طنین انداز شد. روزی که غربت، تابنده ترین خورشید عالم شد. روزی که زینب کبری(س) بی برادر شد و روزی که در آن فریاد دعوت به آزادگی سر داده شد...
تعداد صفحات : 15
دانشجوی رشته ی مکانیک خودرو دانشگاه ماشین سازی اراک
علاقمند به برنامه نویسی و طراحی سایت